ریشه ی گرگر و گرگریان .
مرحوم محمدعلی تربیت در کتاب " مقالات تربیت - صفحه 243 چاپ سا 2535 انتشارات دنیای کتاب "در باره این موضوع چنین می نویسند :
این شاعر بزرگ ( منظور قطران شاد آبادی تبریزی میباشد که این نوشته در ادامه معرفی این شاعر آمده است .) چون در بعضی از اشعار خود برخی از فرمان فرمایان طرفین رودخانه ی ارس را به " گرگر " نسبت داده و گاهی آنان را " شهریاران گرگر و چراغ گرگریان " گفته است و این کلمه را تا حال در جائی شرح نداده است و توضیحی بر آن ننوشته اند و لذا لازم دیدم چند کلمه ای در اینجا برای روشن شدن مطلب بنویسم تا رفع اشکال شود .
گرگر یکی از ملل قدیمه ی قفقاز است که بواسطه جرئت و جلادتشان معروف شده و سه هزار سال قبل از این صاحب سلطنت و استقلال بوده و با سلاطین آشور و همسایگان دیگر زدو خورد ها داشته اند بنا به نگارش " سترابون " و موسی خورن " این طایفه با آمازون ها معاشر بوده و از سواحل دریای سیاه و حوالی شبه جزیره ی کریمه کوچ کرده در طرف جنوب بلوکات کوبا در دامنه کوه " پش بارملق " فیمابین دو رودخانه " کُر و ارس " جا گرفته و سلطنتی تشکیل داده اند .
در تاریخ ۸۳۶ قبل از میلاد " سالمانازارسیم "با لشگر فراوان فتح کنان تا کشور " گرگر " آمده و پس از تسخیر و تصرف ، آنجا را پایتخت ایلات خود قرار داده است .
درسال ۷۱۶ قبل از میلاد " سارگُن " فاتح مشهور بار دیگر به جنگ " گرگریان " رفته و پس از هفت مرتبه سوق الجیش و جنگهای متواتر با " اورارتوومان " و گرفتن 22 قلعه از " اولوزونو " و پس از حملات و هجوم بسیار به قلاع و استحکامات " گرگریان " و قتل و غارت زیاد و تخریب مداین وبلاد ، به تصرف آن کشور موفق گردیده و آنجا را " کاراسارگُن " نام نهاده است . فاتح مزبور شرح و تفضیل این استیلا و فتوحات دیگر خود را در منقوشات خرساباد " دورساریوکین " که یکی از موسسات خود او بوده است نویسانیده و از خود یادگار گذارده است .
بالجمله این طایفه به مرور زمان تا حوالی رودخانه ارس پیشرفته و در هر دو سمت یمین ویسار آن رودخانه ساکن گشته قُری و قصباتی برای خودشان ساخته و با " اغوانیان " و یا "شروانیان " مخلوط گردیده و بزرگترین قبایل آنان را تشکیل داده اند و در اهمیت این قوم همین قدر کافی است که به امر" انوشیروان " در نزدیکی بیلقان شهری به اسم آنان (۱) بنا نهاده شده و الحال رودی در آن سامان بنام " گرگر" جاری و بلوکی در این جانب ارس به به عنوان " گرگر " هنوز آباد بوده و معروف میباشند و بر حسب نگارش " یاقوت حموی " و " مسعودی " (۲) فرمان فرمایان بلاد وسمیه ئی واقعه در مابین ارمنستان و باب الابواب (لان) را " گرگر نداج " ویا "کرکرنداج" می گفته اند ؟
پس از تمهید این مقدمه و دانستن این که بیشتر ساکنین شیروان از طوایف " گرگر " بوده اند و لذا در قرن پنجم هنوز سلاطین " آران "را " شهریاران گرگر " لقب داده و بدین نام نوشته و می خوانده اندچنان که شاعر ما قطران " ابو الحسن لشگری " را که معاصر او بوده است " شهریار گرگر" و " ابو منصور وهسودان " را " چراغ گرگریان " و یا " پناه گرزن " و " گرگر" خوانده و نوشته است . گمان می کنم پس از دانستن این مقدمه مختصر رفع اشکال شده و دیگر تردیدی نمی ماند که شاعر مزبورغلط نگفته و دیگران هم سهو نکرده و صحیح نوشته اند .
منابع :
۱ – المسالک ولممالک تالیف این خداذپه چاپ لندن صحیفه ۱۲۳
۲ – مروج الذهب مسعودی چاپ پاریس جلد۲ صحیفه ی ۴۲
با تشکر از حاجی آقای حبیب الله شاپوری گرگری که کتابهای مجموع مقالات محمد علی تربیت و کتاب دانشمندان آذربایجان را در اختیار اینجانب قرار دادند
نظرات شما عزیزان:
ولی بهتر بودمغرضانه نوشتار نمی کردید
طوری اظهار فرمودید که علمدار ی وجود نداشته
با تشکر از شما مرشد
کلی خندیدیم